n نوشته ها


نوشته های بدون موضوع واحد

نه مذهبی هستم و نه اهل دین و ایمونم یه عهد بستم شویی پای اونم میمونم این روزا نه مردونگی مونده نه دین و ایمون دغدغه ی همه شده یه چیز فقط اونم نون تو هیئت ها تا نباشه یه نذری و خوراکی نداری هیچ مشتری حتی اگه باشی خاکی همش یه جور شعاره و همش یه جور نمایش یکی میاد بکنه از یه بی‌حجاب یه خواهش امشب دیدم یه پرشیا داره به یه بی‌حجاب میگه بریم صفا سیتی با همدیگه قبل خواب برم جلو ثواب کنم میشم دوباره کباب آخه یادم نمیره یکبار دیدم یه ماشین باچند تا جوان داشتن به یه خانمی که بیحجاب بود متلک می انداختن، ولش نمی کردن چسبیده بودن و اون خانمه گفت ولم کنید مزاحم نشید و بعد منم داشتم نزدیک و نزدیک تر میشدم ولی انگار فهمیدن زودی راننده پیاده شد و من چند قدمی بودم که آروم با احترام برعکسه قبلش، بهش منو نشون داد و گفت این مذهبیه میخواد بیاد جلوش تابلو نکن الکی بگو بخند کنیم تا بره چیکار کنم من چی بگم خودش اونجور چرخیده  که پرشیا با پرویی داره چراغ سبز میده اگه قیافشو نکرده بود شبیه با ترس و